خب! بذارید اول ببینم سؤال شما رو فهمیدم، تا بعد دنبال جواب بگردیم.
برداشت کلی من از حرف شما اینه: «مرد تمام مخارج زندگیِ زن رو میپردازه تا زن اونکاری رو انجام بده که مرد میخواد». درسته؟ یعنی زن در قبال تأمین هزینهها، متعهده که توقعات مرد رو برآورده کنه. حالا توقعات مرد چیه؟ تأمین جنسی، تغذیهای، محبتی، فکری، بهداشتی، تولیدمثلی، پرورش فرزندان (حالا بماند که زن هم هدفش از ازدواج رسیدن به همهٔ اینهاست، ولی فعلا از این بخش صرف نظر میکنیم که ببینیم مبحث تعهد زن به مرد به کجا میرسه).
بله، طبیعیه! ما برای چیزی هزینه میکنیم، که نتیجهای برامون داشته باشه. مرد هم بهر امیدی تن به ازدواج میده، وگرنه که به قول شما و بقیهٔ دوستان، راه ارزونترش هم هست (البته خودمونیم، اون راه ارزونتر فقط نیاز جنسی رو تأمین میکنه، ولی بقیهٔ ابعاد رو به خطر میندازه؛ پس آخرش، هر مردی، یه روزی تن به ازدواج میده و مجبوره برای موفق شدن در ازدواجش، زن رو بفهمه. خلاصه که راه فرار ندارید).
تا اینجا همهچیز درسته و به قول شما شرعی و قانونیه و مو لای درزش نمیره، اما به یه نکته توجه نکردین!
یه زن موقعی میتونه یه همسر مهربون، یه پارتنر جنسی سالم، یه آشپز خوب، یه مشاور خوشفکر، یه خانهدار ماهر و یه مادر موفق باشه که روان آرام و سالمیداشته باشه.
شما میگین بحث ما، پرداختن به تعهدهای زن در قبال مرده و عواطف رو نباید بیاریم وسط. باشه قبول! ولی من میگم مهم نیست از چه سمتوسویی به موضوع نگاه میکنیم، مهم اینه که به یه نتیجهٔ درست برسیم. به فرض یه میوه رو میدن دست یه زیستشناس و یه شیمیدان و یه ریاضیدان و ازشون میخوان که بفهمن اون چه میوهایه؟ زیستشناس از روی شباهتهای زیستیش با گونههای دیگه بررسی میکنه، شیمیدان ترکیبات شیمیاییش رو میسنجه، ریاضیدان هم شکل هندسیش رو بررسی میکنه. مسیرها متفاوته، ولی مهم اینه که نتیجه یکی باشه. یکی نگه هندونهس، یکی سیب، یکی هم انگور!
ببینید شما میگین مرد تأمین کنندهٔ مسکنه، پس دیگه زن نباید راجعبه اون مکان نظر بده، حالا دیگه مهم نیست زن از نظر روحی با اون محیط سازگاره یا نه، میگین مرد هزینهها رو میده که زن در خدمتش باشه و اصلا مهم نیست که زن برای با مرد بودن از چی میگذره!
شاید از نظر شما این بده بستان درسته، ولی چون به نیازهای روحی زن توجه نشده نتیجهش میشه یه زن افسرده که بعد از مدت کوتاهی دیگه نمیتونه هیچکدوم از تعهداتش رو درست انجام بده و اون آرامشی که هدف ازدواج بوده، حاصل نمیشه. وقتی که نتیجه درست نباشه، یعنی راه رو درست نرفتیم.
اصلا هدف از وضع قانون چیه؟ برقراری عدالت و رضایت همه! وقتی داریم میبینیم که با این قانون از یه طرف مرد داره زیر بار تأمین هزینهها خورد میشه و از طرف دیگه زن با محروم شدن از نیازهای روحیش و گرفتن حق انتخابش، افسرده میشه؛ یعنی این قانون با واقعیت جامعه سازگار نیست، یعنی خلأ داره، یعنی منعطف نیست. هزار هزار وکیل و عالم هم پای اون رو مهر بزنن که درسته، وقتی یه زن از نظر روحی نتونه خودشو وفق بده یعنی یه جای کار میلنگه، وقتی تمام بار اقتصادی روی دوش مرده، یعنی در حق مرد هم داره ظلم میشه.
من حتی فرض رو بر این گذاشتم که ممکنه این تقسیم وظایف طی فرگشت زن و مرد بهوجود اومده باشه و باید همین رو بپذیریم که زن مصرفکننده و فرمانبره و مرد تأمینکننده و فرمانده، ولی طبق همون فرگشت هم هیچ موجودی ثابت نیست و همیشه در حال تغییر و تحوله؛ پس بازم ممکنه زن و مردهایی بهوجودبیان که تواناییهای متفاوتی داشته باشن و نقشهای دیگهای رو بپذیرن، درنتیجه نمیشه یه قانون خشک و ثابت رو به همه تحمیل کنیم و باید جای انعطاف برای استثناءها قرار بدیم تا عدالت و رضایت همه برقرار بشه.
خلاصه، اگر در عقدنامه، جایی مختص اضافه کردن شروط ضمن عقد درنظرگرفتن، حتما به وجود استثناءها احترام گذاشتن، پس شاید درست نباشه که برای همه یه نسخه بپیچیم و لازم باشه به آدما حق بدیم که برای خودشون حدوحدودی تعیین کنن.