چیزی که به مرور زمان دارم یاد میگیرم، رها کردن خودم از دردهای خودخواستهس.
یکیش مقایسه کردن موفقیتهام با موفقیتهای دیگران بود که تقریبا دوساله کنار گذاشتمش. خودمو خیلی سرزنش میکردم که چرا به اندازهٔ کافی تلاش نکردم، ولی به مرور زمان به این درک رسیدم که موفقیتهای دیگران رو متناسب با گذشتهشون بسنجم، مثلا فردی که در یه خانوادهٔ ثروتمند یا تحصیلکرده به دنیا اومده، قطعا بخش زیادی از موفقیتش رو مدیون امکاناتش هست. کسی که در این شرایط سخت اقتصادی تلاش میکنه تا فقط زنده بمونه، کم از کسی نداره که خارج از ایران بزرگ شده و بهترین امکانات رو داشته و رزومهش پر از موفقیتهای علمیه.
همین که تونستم هر کسی رو با موقعیت خودش بسنجم، کمک کرد که خودم رو هم دیگه سرزنش نکنم و حتی به خودم افتخار کنم که تاب آوردم و بازم ادامه دادم.
دومیش امشب برام اتفاق افتاد. من سالهاست که دارم به این موضوع فکر میکنم که چهکنم تا برای دنیا مفید باشم. الان به این نتیجه رسیدم که خودمو از این فکر رها کنم، چون نمیدونم در آینده چه موقعیتهایی برام فراهم میشه که بتونم کار خاصی انجام بدم. شاید اصلا انقدر عمر نکنم و هیچوقت فرصت خاصی برام فراهم نشه، پس من میخوام تا میتونم از باقیموندهٔ عمرم لذت ببرم و در کنارش انسانیتم رو حفظ کنم. همین که من حالم خوب باشه، میتونه برای خودم و دنیام بهترین اتفاق باشه. پس دیگه به مفید بودن فکر نمیکنم.