گاهی پیش میاد یه کاری حتی اگر زشت باشه، وقتی رواج پیدا میکنه و طرفدارهاش زیاد میشن، از بار منفیش کم میشه یا حتی دیگه بد به حساب نمیآد. به نظر من کاریکاتور هم همین حکم رو داره. من هیچوقت از کاریکاتور خوشم نیومد و هیچوقت هم نتونستم درک کنم چرا این رو هنر خطاب میکنن و میگن مسخره کردن نیست. وقتی عیبهای چهرهٔ یه آدم رو اغراقآمیز به همه نشون میدی خب این تمسخر چهرهٔ اون فرده. دلیلی نداره چون یه کاری رو خیلیها انجام میدن ما هم بپذیریم که درسته!
من کاریکاتور رو فقط برای رسوندن مفهوم و پیام خاصی قبول دارم، اونم نه با چهرهٔ آدمای واقعی، مگر اینکه خود فرد به کاریکاتوریست اجازهٔ این کار رو داده باشه. اینکه یه کاریکاتوریست خودش فکر میکنه کارش زشت نیست، دلیل نمیشه توقع داشته باشه همه از دیدن کاریکاتور خودشون خوشحال بشن.
اگر یه هنرمند فکر میکنه اجازه داره کاریکاتور هرکسی رو که دلش خواست بکشه؛ پس منِ بیوتکنولوژیست هم توالی ژن هر کسی که دلم خواست رو میتونم بیاجازه بخونم و نقصهای ژنتیکیشو در اختیار همه قرار بدم. اگه کاریکاتوریست به خودش حق میده عیبهای ظاهری یه آدم رو بزرگ کنه، خب منم عیبهای ژنتیکیش رو عیان میکنم.
دست گذاشتن روی عیب آدمها زشته، هیچ توجیهی هم نداره. من به کسانی که از بزرگمهر حسینپور برای کشیدن کاریکاتورهایده و گوگوش ناراحت هستن، حق میدم.
تعریف طنز رو بخونید و ببینید آیا کاریکاتور مشمول این تعریف هست یا نه!
طنز تفکربرانگیز است و ماهیتی پیچیده و چند لایه دارد. گرچه طبیعتش بر خنده استوار است، اما خنده را تنها وسیلهای میانگارد برای نیل به هدفی برتر و آگاه کردن انسان به عمق رذالتها. گرچه در ظاهر میخنداند، اما در پس این خنده واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که در عمق وجود، خنده را میخشکاند و انسان را به تفکر وامیدارد. به همین خاطر دربارهٔ طنز گفتهاند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.»؛ در نتیجه طنز را میتوان مانند یک تیغ جراحی فرض نمود؛ زیرا کار تیغ جراحی برش جایی به منظور بهبود آن میباشد. طنز در ذات خود انسان را برمیآشوبد، بر تردیدهایش میافزاید و با آشکار ساختن جهان همچون پدیدهای دوگانه، چندگانه یا متناقض، انسانها را از یقین محروم میکند.