اولینبار که با این موضوع آشنا شدم یازدهساله بودم. از تلویزیون یه فیلمیپخش شد به اسم « هدیهٔ نیکولاس» که براساس داستان واقعی بود. بیستوشش سال پیش یه خانوادهٔ چهارنفرهٔ آمریکایی که یه دختر و یه پسر (نیکولاس) داشتن برای تعطیلات به ایتالیا سفر میکنن. یه شب که با ماشین داشتن توی اتوبان حرکت میکردن، یه ماشین دیگه که گویا قصد ترور یه نفر رو داشته، ماشین خانوادهٔ نیکولاس رو با ماشین اون فرد اشتباه میگیره و مزاحمشون میشه و به سمتشون تیراندازی میکنه. البته پدر نیکولاس موفق میشه از دستشون فرار کنه، ولی وقتی میرسن هتل و سعی میکنن نیکولاس رو بیدار کنن، متوجه میشن سرش خونیه و میفهمن گلوله از در رد شده و به نیکولاس خورده. خلاصه که در اثر ضربه، نیکولاس دچار مرگ مغزی میشه و دکترها به پدر و مادرش پیشنهاد میدن اعضاشو اهدا کنن. بعد از چند روزِ سخت، بالاخره تصمیم میگیرن اعضاشو اهدا کنن و با اینکار جون هفت نفر رو نجات میدن.
ایتالیا در اون زمان در قعر فهرست کشورهای اروپایی از نظر اهدای اعضای بدن قرار داشت و بعد از این ماجرا ناگهان به بالای جدول صعود کرد. در هیچ کشوری روند اهدای اعضای بدن سه برابر نشده.
در سال ۱۹۹۳، یک سال قبل از اینکه به نیکولاس تیراندازی بشه، تعداد اهداکنندگان اعضای بدن ۶نفر در یک میلیون نفر بود که این آمار در سال ۲۰۰۶ به ۲۰ نفر در هر میلیون نفر رسید. در همین حال در سال ۱۹۹۹ ایتالیا به سیستمیروآورد که در اون، در صورت مرگ هر فرد، به صورت خودکار اعضای بدنش اهدا میشه، مگه اینکه قبلاً فردی اعلام کرده باشه که مایل به اهدای عضو نیست.
فیلمش خیلی روی من تأثیر گذاشت و برای همیشه گوشهٔ ذهنم موند (توصیه میکنم ببینید). خلاصه که از اون زمان منم آرزوم شد که مرگم از نوع مرگ مغزی باشه تا اعضام اهدا بشه. فکر کنم دبیرستان هم بودم که با برادرم رفتیم توی سایت اهدا و ثبت نام کردیم و چند روز بعد کارتمون اومد.
من معتقدم این جسمیهم که به ما داده شده، یه امانته و حیفه که بعد از مرگ خوراک کرمها بشه. به نظر من کسانی که برای اهدا عضو انتخاب میشن، آدمایی هستن که برای تداوم زندگی روی زمین انتخاب شدن و قطعا هرکسی چنین سعادتی نداره. جسم این آدما مثل بذرهای زندگیه که هرجا کاشته بشه یه درخت جدید رشد میکنه. خلاصه که مرگ در خونهٔ همه خوابیده، چه بهتر که با مرگمون هم بتونیم به کسانی کمک کرده باشیم.🌱